سلام دوستای گلم

بعد از یه چند وقت آپ نکردن !

وقتشه که دوباره برگردم و شروع کنم !

این پست خیلی با ارزشه برام آخه

تموم رفیقام هوامو داشتن تو این …

منم همینجا جواب همشونو میدم !

فقط خواستم بگم دمه همتون گرم !

مخصوصا داداش گلم، سیامک(کافه تنهایی) که تو نبودم

مطالب قشنگی رو در اختیارتون قرار می داد

خوشبختانه مدیریت رو از دست کسانی

که توانایی آن را نداشتند مثل آقای ع.م

پس گرفتیم ، و حالا میخوام با کمک شما

دوستای گلم یه جون تازه به سایت باران عشق بدم

واسه این کار به چند نفرتون نیاز دارم

هرکی میتونه کمکم کنه تا یه سایت خوب و باحال راه بندازیم

از طریق نظر بهم خبر بده، احتمالا زمینه مطالب سایت و اسم

و آدرس جدید انتخاب کنیم، و یه خبر خوش واستون دارم

داریم زمینه ای رو فراهم میکنیم که تو سایت چت روم اختصاصی

و آنلاین بزاریم و خیلی خبرای خوش دیگه

خب منتظر نظراتتون هستم،دوستون دارم

باران می بارد … چترم می لنگد فکر داشتنت

بر روی صورتم می ماسد و تو فصل هاست

که چترت بسته است باران می بارد …

زیر سقف آسمان من می مانم و … صدای…

مردی صبح از خواب بیدار شد

و دید تبرش ناپدید شده شک کرد

که همسایه اش آنرا دزدیده باشد.

برای همین،تمام روز او را زیر نظر گرفت.

متوجه شد که همسایه اش دزدی ماهر است،…

  دلم تنگِ ، تنگِ روزهای بیخیالی ،

تنگِ روزهای ندانستن …

تنگِ روزهای خوابهای خرگوشی ،

تنگِ روزهای حفظ کردنهای اجباری …

تنگِ روزهای رفتن کنار آبی ترین

آب به بهانه دلتنگی … دلم…

زمین به مرد بودنت نیاز داره …

مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند .

مردونه عشق بورز … مردونه گریه کن ،

مردونه ببخش …. مرد باش ، نه فقط باجسمت ،…

گاهی سخت می شود … دوستش داری

و نمی داند دوستش داری و نمی خواهد

دوستش داری و نمی آید دوستش داری

و سهم تو از بودنش فقط تصویری است

رویایی در سرزمین خیالت دوستش…

نام احمد نام جمله انبیاست

چون که صد آمد نود هم پیش

ماست از مناره پنج نوبت پر خروش

نام احمد با علی آید به گوش روز

و شب گویم به آوای جلی اکفیانی یا…

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد لمس

کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست

و عریان که از قلبم بر…

چیزی در تو مرا به دلدادگی می برد

آن سان که گل ها با کمند عطرها

پروانه ها را به دام می کشند چیزی

در تو مرا به احساس عاشقانه می برد آن سان که…

مــن و تــو کنار دریا فصـــل عاشـــــقونه داشتیم ...
روی هر ســـنگی و مــــوجی گل خاطـــره میکاشــتیم ...
دست به دست هم میرفتیم پابرهنه روی شـــن ها ...
حتی اندازه ی یک غـــــم ٬ فاصــــله نبود بین مــا ...
منو تو قـــصه میگفتیم واسه ماهیای دریــــا ...
تا که از ما یــــاد بگیرن که نزارن همو تنـــــها ...

یکی دو بغض آنطرف تر همانجا پشت

کوچه شبگردی هایم لحظه هایی

را چال کرده ام که قرار بود

زندگی شان کنم … از من این روزها

تنها غروری زخمی مانده که از ترس خنجری…

ﻫﻮﺍ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺳﺮﺩﻣﯿﺸﻮﺩ …

هندزفرى ام رو درگوش مى گذارم

و کلاهم رو روى سرم مى کشم…

ﭼﺸﻢ ﻭ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﻡ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ ..

ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﻡ …

ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﮑﻤﻢ روى…

از تو که صحبت به میان می آید آسیب پذیر می شوم

  چطور ممکن است این انصاف نیست

که تا بودی ترس نرسیدن به تو شکنجه ام می داد

  حال که نیستی جای…

برای لمس دستای لطیفت من

هر شب لحظه ها رو می شمارم

همه دلواپسی هام مال اینه ازت

خاطره خوبی ندارم کمی زوده

بری آسوده باشی بدون من

و یاد چشم خیسم کمی زوده بخوای…

لبخند بارانی دختر کوچکی هر روز

پیاده به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت،

با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود

و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق

معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه…

نامی‌ نداشت.نامش‌ تنها انسان‌ بود؛

و تنها دارایی‌اش‌ تنهایی. گفت:

تنهایی‌ام‌ را به‌ بهای‌ عشق‌ می‌فروشم.

کیست‌ که‌ از من‌ قدری‌ تنهایی‌ بخرد؟

هیچ‌کس‌ پاسخ‌ نداد.گفت:

تنهایی‌ام‌ پر از رمز و راز است، رمزهایی‌ از…

 مطلب اختصاصی : تقدیم به  خواهر گلم که خیلی دوستش دارم، سپیده

فرشته ای  پاک ، چشمانی معصوم

قلبی پراز تپش ، عشقی پر از جنون

صدایی آرام ، چهره دلگشا

لبخندی از مهر ، مهری دلنوار

ساده یه ساده ، پاک و بی آلایش...

ناگهان چقدر زود دیر می شود !…

حرفهای ما هنوز ناتمام…

تا نگاه می کنی وقت رفتن است

بازهم همان حکایت همیشگی ! پیش از انکه با

خبر شوی لحظه ی عظیمت تو نا گزیر…

روانیم میکنه این حس

مدام گیجم،مدام خستم

پزشکم گفته دیوونم

خودم و روی تخت بستم

 ملاقات ممنوعه،وقتی

لباسات توی دستامه

وقتی پیراهنت اینجاس

عطر تو،روی دستامه ..

با پول می شود خانه خرید ولی

آشیانه نه، رختخواب خرید

ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه،

می توان مقام خرید ولی احترام نه،

می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید…

غربت یعنی صندلی خالی تو وقتی

 زمینم وارونه می چرخد .

 آنجا که منم نه ابتدای خلقت است

و نه انتهای آفرینش آنجا صفرترین نقطه دنیاست .

شرمناک ترین بی پناهی انسان آنجا ناگهان ترین…

نیمکت عاشقی یادت هست؟

کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان

 چه گوش نواز بود.. بید مجنون زیر

 سایه اش امانمان داده بود، برگهای

 رنگینش را به نشانه عشقمان بر

سرمان می ریخت.. او نیز…

میدونی دلتنگی یعنی چی؟

دلتنگی یعنی اینکه بشینی با یادش به خاطراتت فکر کنی...

اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت...

ولی چند لحظه بعد شروع اشک های لعنتی...

همه ی فصل جوونیم پا به پای عاشقی رفت

 تا رسیدم به تو عمرم مثل عطر رازقی رفت

دل من تو این جزیره واسه هر دلی

 پناه بود لب ساحل تک و تنها چشم به…

  مگه تا اونور جاده های شهر

چِقَدَر راه نرفته مونده بود مگه

تو چشمای سبز پنجره گل بیتا از

خدا نخونده بود   مــگــــه معجزه

نبود تو دست ما مــگــــه شب با عشق ما…

من از تو آغاز می شوم

مثل آسمان که از زمین

تو در من می وزی با لهجه

تمام گلدان ها و در روح

من رخنه می کنی آن سان

 که بنفشه ها در کوهساران…

گر مرا بشناسی نه به اسم ،

نه به چشم نه به یک لحظه

نگاهی کوتاه و نه با خنده ی

یک عابر و یک بیگانه گر مرا بشناسی

با سکوتم که ز جام عطش…

یادم نیست طلوع اولین گل سرخ بود

یا غروب آخرین نرگس زرد ؟!

که پروانه ها تو را در من سرودند یادم نیست

اولین شعرم را برای تو که باران کجا می خواند و پنجره…

کسی در راه است …

به صدای قدم هایش گوش جان

می سپارم از پشت قدیمی ترین

خاطره ها می آید از او صمیمی تر …

کسی با من نیست راز داغ شقایق را می…

تنهــــا تویی،تو! که میتپی به نبض این رهایی…

تو فارغ از وفور سایه هایی…

باز آ… که جز تو جهان من حقیقیتی ندارد…!

تو میروی که ابر غم ببارد به سمت ماندنت راهــی نمیشوی چـرا؟…

  هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها

باز خیالم چون کبوترهای وحشی می کند

پرواز رود آنجا که می بافند کولی های جادو،

گیسوی شب را تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم…

از دل افروزترین روز جهان خاطره‌ای

با من هست به شما ارزانی ؛

سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی

شب آویخته بود گل یاس، عشق

در جان هوا ریخته بود من به دیدار…

شاید آرام تر میشدم فقط و فقط ……..

اگر میفهمیدی….. حرفهایم به همین

راحتی که می خوانی نــــوشته نشده اند!!

وقتی چشم به جهان گشودم.

 قلب کوچکم مهربانی لبخند

و نگاهت را که پر از صداقت

 و بی ریایی بود احساس کرد.

 دیدم زمانی را که با لبخندم

 لبخند زیبائی بر چهره خسته ات…