روانیم میکنه این حس
مدام گیجم،مدام خستم
پزشکم گفته دیوونم
خودم و روی تخت بستم
ملاقات ممنوعه،وقتی
لباسات توی دستامه
وقتی پیراهنت اینجاس
عطر تو،روی دستامه
ملاقات ممنوعه،وایستا
ازون دور حالمو چک کن
همینطور پیش برو،خوبه
یه خورده دیگه هم فک کن
تمومه سرنوشتم شد
یه نبض پیچ و تاب خورده
یهو دیدی که وای میسته
بهت میگن که اون..مرده
تا نبضم میزنه،فک کن
تا اکسیژن جواب میده
نذار از دس برم،این حال
داره مارو عذاب میده
من اینجا روی این تختم
تو اونجا،پشت اون دیوار
چه حالی داری،میخونی؟
نوشته: ممنوعه دیدار